"مذاکره" ؛ هدف یا وسیله؟ ( مرز "دیپلماسی مقاومت" با" دیپلماسی ذلت ")
نشست ( چگونه "مبارزه و ایمان" را به "قمار و برد و باخت" تبدیل کنیم؟ ) پائیز ۱۳۹۴
بسمالله الرحمن الرحیم
محضر برادران و خواهران عزیز سلام عرض میکنم. «کسینجر» را همه میشناسید. اگر بخواهیم در طول نیم قرن گذشته، 5 اسم را به عنوان استراتژیستها و نظریهپردازان سیاست خارجی آمریکا بیاوریم یکی از آنها حتماً اوست؛ اگر در رأس آنها نباشد. صهیونیست است و در مسائل خیلی مهم مثل ایجاد شکاف در بلوک شرق، جدایی بین چین و شوروی و در مسئلهی اسرائیل و فلسطین از جمله پروژه و طرحهایی که او و مثل او پیش میبردند خیلی نقش مؤثری داشت. او یک مقالهای راجع به انقلاب اسلامی نوشت و اخطار داد که ایران دیگر یک کشور نیست و ما با یک کشور و یک دولت طرف نیستیم. از قبل هم میدانستیم ولی دیگر الان باید همه متوجه شده باشند که اینطور نیست. اگر بخواهیم از لحاظ ساختار قدرت نگاه بکنیم ایران به یک امپراطوری تبدیل شده که تا شمال آفریقا و شرق مدیترانه و از این طرف تا شبه جزیرهی هند نفوذ مستقیم دارد. نفوذ غیر مستقیم آن هم در کل جهان اسلام است. اخطار داد که مواظب باشید چون ما از بیرون از پس اینها بر نمیآییم. یعنی پروژهی او این بود که بعد از این هم مسئلهی هلال شیعی توسط «حصنی مبارک» و شاه اردن مطرح شد. گفت ما باید به یک درگیری مسلمان با مسلمان بپردازیم. فقط این پروژه باید پیش برود و الا اگر قرار باشد اینها جلودار اسلام انقلابی بشوند و مرکزیت اسلام انقلابی هم با ایران باشد کار همهی رژیمهای وابسته به ما در منطقه تمام است و دیگر مفهومی به نام ابرقدرت وجود ندارد. دیگر هیچ کس ابرقدرت نیست و جهان کلاً تقسیم میشود و چشم بقیهی دنیا هم به ایران است. هم میخواست بگوید ایران به دنبال بمب اتم هست و باید با تمام قوا جلوی آن بایستیم و هم این که اگر برسد دیگر کار ما تمام است. یعنی این ساختار قدرت جهانی که از جنگ بینالملل دوم به بعد در این 60، 70 سال به وجود آمد و سه، چهار کشور بر جهان حکومت میکنند دیگر دورانش تمام میشود. پریروز دیدم یک مقالهای نوشته که میگوید یک فکر دیگری هم که باید بکنیم این است که تا آیتاللهها هستند این مذاکرات هستهای و توافق هیچ کدام آن کاری را نمیکند که ما میخواهیم. چون هدف ما شکستن این انقلاب و این نهضت است. چطور شوروی با وجود همهی آن شعارهایی که کمونیستها میدادند با آمریکا ساختند و بعد هم دائم ضعیف شدند؟ گفت ما یک چنین برنامهای هم برای انقلاب اسلامی با مرکزیت تهران داشتیم و داریم. ولی شما دیدید که خلاصه این توافق و مذاکرات هستهای هم شد و باز شعارهای انقلابی و ضد آمریکایی در ایران و در بدنهی اجتماعی ضعیف نشد. یعنی آن چیزی که در ذهن بعضیها بود که از برجام و هستهای شروع کنیم و توسعه بدهیم و بگوییم بیایید بر سر همه چیز با هم توافق کنیم و تمام بشود، به نتیجه نرسید. چون وقتی شما ده بار با آمریکاییها قدم بزنی و دست بدهی و بگویی و بخندی دیگر چطور میتوانی بگویی مرگ بر آمریکا. این خلاف ادب است. ولو اتفاقی در مستراح و دستشویی سازمان ملل بوده باشد. بالاخره یک بار و دو بار اتفاق میافتد ولی اگر قرار باشد خیلی اتفاق بیفتد دیگر چطور میتوان در چشم اینها نگاه کنیم و بگوییم مرگ بر شما و حالا برویم با همدیگر قهوه بخوریم. بالاخره آنها روی همین جزئیات حساب میکنند. «کسینجر» میگوید تا وقتی که آیتاللهها سر کار هستند، البته منظور او همهی آیتاللهها هم نیست، چون اینها با بعضی از آیتاللهها کنار آمدهاند و میآیند. در اسناد لانه هم هست. منظور او خط امام و رهبری است. میگوید تا اینها سر کار هستند نمیتوان کاری کرد. ما باید منتظر بشویم تا نسل بعدی ملت ایران بیاید. چون به لحاظ فرهنگی، به لحاظ رسانه، به لحاظ مسائل مختلف کار کردیم و کار هم میکنیم. اینها اثر خواهد داشت. یعنی ده یا بیست سال دیگر امیدوار هستیم جامعهی ایران دیگر راهپیماییهای 22 بهمن و قدس و مرگ بر آمریکا را نداشته باشد و اصلاً قبول نداشته باشند و معنی آن را نفهمند که بخواهند بیایند. این تعبیری است که در این قضیه دارد. حالا دو مورد از طرحهای آنها را به استناد حرفها و مطالب خودشان و استراتژیستهای خودشان در حوزهی مسائل جهان اسلام عرض میکنم. از آن طرف یک انقلاب عظیمی ایجاد شده که همین الگوی شهدای دفاع مقدس و انقلاب جهان را تغییر داده است. همین «سردار همدانی» یکی، دو هفته قبل از شهادتش یک جلسهای در تهران داشت. اتفاقاً کنار هم نشسته بودیم. بحث شهدای منطقه شد و نمیدانم چه شد که گفتم آقای همدانی دیگر ریشها سفید شده و دیگر باید به مرگ در رختخواب فکر کرد. تا این حرف را گفتم و در حالی که هنوز جملهی من تمام نشده بود گفت نهخیر، هنوز تموم نشده است. حالا حالا باید شهید بدهیم. خیلیها باید شهید بشوند. این فکر که وقتی طرف پیرمرد هم میشود باز هم حاضر نیست به مرگ در رختخواب فکر کند دنیا را تکان داد و جهان اسلام را بیدار کرده. همان چیزهایی که امام میگفت اتفاق افتاد. منتها وسط کار دشمن پروژه اجرا میکند برای این که این علیه خود ما باشد و تیری رها میکند و گاهی هم این تیر کمانه میکند و به سمت خودشان بر میگردد. این یک بام و دو هوای غرب در باب مسئلهی تروریزم خیلی خوب رسوا میشود. دو روز قبل در بیروت همینها بمب میگذارند و آن همه آدم شهید میشود و هیچ چیزی نمیگویند. یک مرتبه در پاریس این اتفاق میافتد و تمام شروع میکنند به اشک و گل و بلبل و حالتی که خود آنها به دنیا حالی کردند که اگر یک نفر از ما مریض بشود و عطسه بکند مساوی است با این که 500 نفر از شما کشته بشوند. اینها با هم همارزش است. البته ترور همه جا بد است. قربانی، قربانی است و عملیات انقلابی، عملیات علیه مردم کوچه و خیابان نیست. اگر واقعاً میخواهید عملیات کنید، اگر راست میگویید علیه پایگاههای نظامی آمریکا، انگلیس و فرانسه عملیات کنید. علیه صهیونیستها عملیات کنید. عملیات این است. نه این که بروی در کوچه و خیابانها بمب بگذاری. مردم پاریس هم مثل مردم جای دیگر و بیروت هستند. آدمکشی در خیابان انقلابیگری نیست. اصلاً مفهوم جهاد، مفهوم عملیات استشهادی را خواستند خراب کنند. یک وقتی یک مقالهای از خود اینها دیدم که میگفتند عملیات تکفیریها را با حزبالله مقایسه کنید. حزبالله یک عملیات در سال 60 کرد. یادتان هست که اول دههی 60 سه عملیات کردند. سه نفر از این طرف شهید شدند و از آن طرف مجموعاً 200، 300 نفر اسرائیلی و آمریکایی و فرانسوی از نیروهای نظامی آنها کشته شدند و دمشان را روی کولشان گذاشتند و از لبنان رفتند. میگویید ببینید عملیاتهای اینها چطور است و عملیاتهای آنها چطور است. یک بمبی به خودش میبندد و به خیابان میآید و یک پیرزنی را بغل میکند و منفجر میشوند. پیرزن زخمی میشود و خودش شهید میشود. این هم دو نوع عملیات انتحاری است. مردم را در کوچه و خیابان بکشی یا به دشمن حمله کنی؟ یعنی همهی کارهایی که انقلاب ما به راه انداخت و مسیر منطقه و سرنوشت تاریخ و جهان اسلام و کل جهان را عوض میکند شروع کردند و یک بدل آن را زدند. عملیاتهای استشهادی تبدیل به عملیاتهای انتحاری جنایتکارانه و احمقانه بشود. شعار حکومت جهانی اسلام که شعار امام است، اصلاً امام در وصیتنامهی خود میگوید از جوانان کشورهای اسلامی میخواهم علیه حکومتهای خود انقلاب کنند. قیام کنند تا اتحاد جماهیر اسلامی بسازیم. اینها همه شعارهای امام و انقلاب ماست. حالا اینها را بر میدارند و لوس میکنند و آن را به کارهای احمقانه و جنایتکارانه تبدیل میکنند. حالا تا ببینیم چه چیزی از آب در میآید. یکی از محورهای دیگر که در این قضیه اقدام میکنند همین مسئلهی تبدیل شعار نبرد با آمریکا به شعار همکاری با آمریکاست. تحلیلهای اتاق فکر و تینگ تانکهایی که مربوط به شوراهای روابط خارجی صهیونیستها و آمریکا هست این است که کاری با آمریکا و شوروی شد را باید تلاش کنیم با انقلاب اسلامی صورت بگیرد. منتها به چه دلایلی تا حالا نشده است و ممکن است نشود؟ مگر این که ماهیت این انقلاب تغییر کند. برای جوانهای جلسه میگویم. دههی 40، 50، 60 که انقلاب ما داشت شکل میگرفت و بعد پیروز شد شوروی در افکار عمومی جهان مثل آمریکا حساب نمیشد. کمونیزم یک جنبش آزادیبخش حساب میشد. در تمام دنیا در دانشگاهها جبههی انقلابیون همه چپ بودند. در خود ایران هم قبل از انقلاب و اوایل انقلاب و در 20 سال گذشتهی قبل از انقلاب چپ به مفهوم کمونیزمی و سوسیالیزمی و استکباری نبود. چپ به مفهوم ضد استکباری تلقی میشد. چون اینها میگفتند دنیا در دست نظام سرمایهداری است و مرگ بر سرمایهداری و ذاتاً مرگ بر آمریکا و هر کس هر جای دنیا میخواست انقلابی باشد یا انقلابی بازی در بیاورد باید شعارهای چپ میداد و تیپ چپ داشت. حالا اگر مذهبی هم بود باز باید چپ مذهبی باشد. مثل منافقین آن موقع که حالا دیگر چپ هم نیستند و اصلاً فاحشهی سیاسی هستند. ولی آن موقع فدایی و تودهای خودشان را به عنوان پیشروان انقلاب میدانستند. به عنوان رهبران و پیشگامان جنبش خلقها علیه استعمار اقتصاد سیاسی بود. حکومت شوروی کم کم خودش تبدیل به یک امپراطوری و یک امپریالیست شد و بعد شعارهای آن روی دستش مانده بود. حالا خودش یک قدرت مادی کامل مثل آمریکا شده است. به لحاظ ایدئولوژیک که مادی بودند. به لحاظ شعارها و رفتار و استراتژی سیاسی هم کم کم مادی بودن آنها آشکار شد. یک مرتبه آن ادبیات و چهرهای که «لنین» داشت تغییر کرد. مثلاً اسم «لنین» هر جا برده میشد به عنوان یک دیکتاتور جهانی برده نمیشد. حالا غربیها این حرف را خیلی گفتند ولی در دنیا یک چنین بازتابی نداشت. اینها مثلاً «لنین» را کنار «هیتلر» میگذاشتند. در رسانههای غربی اینطور بود. یا «مائو» همینطور بود. در حالی که «مائو» یا «لنین» در چین و شوروی و جهان آن موقع به عنوان رهبران انقلابهای بزرگ ضد سرمایهداری مطرح بودند و به عنوان کسانی مثل رئیس جمهور آمریکا مطرح نبودند. ولی به خصوص بعد از انقلاب ما این اتفاق افتاد. وقتی که امام آمد و گفت «نه شرقی و نه غربی» و گفت هر دوی شما مثل هم هستید و سر هر دوی شما در یک آخور است و شعارهای شما ضد هم است و با هم فرق میکند ولی هر دو استکبار هستید و مرگ بر هر دوی شما باد، یک مرتبه آن بعد پنهانی که غربیها میخواستند از موضع سرمایهداری و آن هم حتی مذهبی وارد بشوند، چون میگفتند ما مسیحی هستیم و کمونیستها بیدین و بیخدا هستند، در دنیا ترویج بدهند و رسوخ بدهند زیر سوال رفت. جنگ شرق و غرب که دو قطبی بود تبدیل به جهان سهقطبی شد. یک قطب سومی آمد و گفت نه شرقی و نه غربی. ما هم هستیم. جهان سوم نه به آن معنایی که شما میگفتید جهان سومیها به معنای عقبافتادهها و بیچارهها و بدبختها هستند. اما بلوک سوم قدرت و ایدئولوژی در جهان متولد شده است. کنار بروید که ما هم آمدیم. یک وقت خادم امام میگفت امام در حیاط با سید احمد قدم میزد. من برای آنها چای آوردم. دیدم که سید احمد میگوید ابرقدرتهای جهان شرق و غرب فلان هستند و امام حرفهای ایشان را قطع کرد و نگذاشت تمام بشود. گفت نهخیر، سه ابرقدرت. آن زمان این را گفته است. چه زمانی بود؟ زمان جنگ که ما هنوز نمیدانستیم چه میشود و سلاح هم کسی به ما نمیداد. آن زمان ما به لحاظ مادی و به لحاظ نظامی و سلاح خیلی ضعیفتر از الان بودیم. نسبت به چیزهایی که الان خود ما میسازیم و داریم چیزی نداشتیم. حالا نظام چپ که مشروعیت خود را از مرگ بر سرمایهداری و مرگ بر استثمار و غارت جهان میآورد خودش غارتگر شد. دعوای آنها سر این شد که بیا تا با هم بخوریم. اول شعار چپها و «لنین» این بود که خلقهای جهان را از شر سرمایهداری آزاد میکنیم و رحمتکشان و پرولتاریا و طبقهی کارگر باید بر همه جای جهان حکومت کنند. اول شعارهای اینطور و انقلابی بود. این شوروی «لنین» بود. اما شوروی کم کم در زمان «استالین» و به خصوص بعد از آن یک جنایتکاری مثل غربیها شد و به اشغال کشورها و حمله به آنها روی آورد و این خط اشغالگری در افغانستان اولین باری بود که به مانع برخورد. اولین باری که بلوک شرق شکست خورد در افغانستان بود و تا آن موقع هیچ شکستی نداشت. این شکست هم از اسلام بود و خود تئوریسینهای غرب و شرق گفتهاند یک علت اصلی سقوط کمونیزم ظهور انقلاب اسلامی در ایران بود و آثار آن که یکی از جمله مسئلهی جهاد در افغانستان بود که ایران در آن نقش مهمی داشت. اینها ضربات اصلی را هم به مشروعیت و هم به قدرت کمونیزم زد. قبل از آن و یا همزمان هم به سراغ آتوریتهی غرب و نظام سرمایهداری به فرماندهی آمریکا با ماهیت صهیونیستی رفته است که اینها با غرب و شرق کار داشتند. قضیهی تکفیریها را دفعهی دوم است که تجربه میکنند. یک شاخی علیه ما و انقلاب اسلامی درست میکنند و بعد این شاخ بعد از یک مدتی رو به سوی خودشان بر میگرداند و خلاصه از آن طرفی فرو میرود. «قاعده الجهاد» درست کردند و غربیها از این روحیهی جهادی علیه شوروی استفاده کردند. بعد که شوروی بیرون رفت این انرژی القاعده را میخواستند به جهاد ضد شیعه و ضد ایران تبدیل بکنند و تا حدودی هم تبدیل کردند. بعد از آن قضیهی 11 سپتامبر و حمله به ناو آمریکا در دریای سرخ و انهدام سفارت آمریکا در دو، سه کشور آفریقایی بیرون آمد که کار همینها بود. ضمن اینکه اینها دو تیپ هستند. یعنی بعضی از آنها با دلارهای غربی و رژیمهای عربی و خروهابی سر و کار دارند و بعضی از آنها هم واقعاً بچههای مسلمان انقلابی هستند و واقعاً درد آنها همین درد انقلاب ما بوده و هست. من بعضی از این تیپ فکرها را در همین کشورهای اروپایی و آمریکایی سالها پیش دیدهام. یک وقتی در کانادا سمیناری بود و در حاشیهی آن بچهها دعوت کردند و ناهار به خانهی آنها رفتیم. 10، 20 نفر از بچههای سنی آمریکایی و اروپایی که در آنجا به دنیا آمدند. در خانهی آنها عکس امام و عکس سید قطب بود. هر دو بودند. خیلی مرید امام بودند و از امام تعریف میکردند. فقط یکی از آنها آنجا گفت حیف که ما در جهان اهل سنت یک کسی مثل این آدم نداریم. ما او را از همه جهت قبول داریم و فقط حیف که شیعه است. اگر همین یک عیب را نداشت خیلی عالی بود. با وجود این عکس امام هم در خانهی آنها بود. همینها هم یک انرژی عظیمی بودند که تحت تأثیر انقلاب ما و امام به میدان آمدند. «بن لادن» سخنرانیهایی میکرد که بروید تطبیق بدهید میبینید از روی صحبتها و بیانیههای دو، سه سال آخر امام است. کپی زده بود. فقط وسط آنها اضافه کرده بود که شیخ الاسلام «ابن تیمیه» چه فرمودند و خلیفه چه گفتهاند. اینها را قاطی میکرد و الا ادبیات و حرفها همان بود. مورد بعدی هم داعش است. داعش اصلاً درست شد برای این که با ادای ایدئولوژی انقلاب اسلامی و ادبیات حزبالله لبنان کار کند. یعنی حکومت جهانی اسلام و شهادتطلبی و این که ما از هیچ چیز نمیترسیم و همهی رژیمها سرنگون میشوند. همهی اینها حرفهای ماست. با این ادبیات آمدند و هزاران هزار جوان مسلمان سنی را از سراسر جهان و از جمله اروپا و آمریکا به منطقه بیاورند. به جای این که با اسرائیل و ارتشهای اشغالگر غربی و رژیمهای فاسد منطقه بجنگند، تمام قوای جهادی و شهادتطلب علیه جبههی مقاومت و حزبالله به کار برود. اینها طرحهایی است که داشتهاند. حالا اینها میخواستند شاخهی شرقی داعش فعال باشد. علیه ایران، علیه روسیه و چین فعال باشد. ولی شاخهی غربی آن در اروپا و آمریکا فعال نشود. طرح اینها همین بود. در حالی که امکان ندارد. چون شما میخواهی یک بخشی از آن را مدیریت بکنی ولی اصل آن مسئلهی یک روح است که در جهان اهل سنت بیدار شده است. یک آلرژی نسبت به شیعه دارند اما در عین حال آنهایی که انقلابی هستند ته دل خود میفهمند که انقلاب ما از تهران تا بغداد تا دمشق تا بیروت تا غزه جبههی اصلی در برابر کفر و استکبار و صهیونیزم است. الان آن طرف یک بلبشویی هست. این قضایا مثل پاریس و چند سال پیش در لندن داخل مترو و یکی، دو سال پیش در یکی، دو ایالت آمریکا از یک جهت بخشهایی است که از کنترل آنها خارج میشود و از یک جهت دیگر هم ممکن است یک پروژهای باشد برای این که باز به این بهانه جنایتهای دیگری بکنند و دخالتهای صریحتری بکنند و از این ایدئولوژی وهابیت و آل سعود چند استفاده میکنند. داعشیها و القاعدهایها هم الان دو شاخه شدهاند. یک بخشی از آنها در یمن و در سوریه و عراق با آل سعود و قطر کار میکنند و پول میگیرند و یک قشری از آنها صریحاً با آل سعود و رژیمهای منطقه مخالف هستند. همه را تکفیر کردهاند. اینها میگویند از «مورصی» تا «اخوان المسلمین» کافر هستند. «حماس» کافر، «شیعه» و «حزبالله» کافر، کل رژیمهای عربی و آل سعود هم کافر است. همه را کافر میدانند. منتها نمیدانیم از بین همه چرا اول سراغ کافرهای ضد اسرائیلی آمدند. باید این روشن بشود که چطور است. به هر صورت اگر بخواهیم به طور خلاصه عرض کنیم اوضاع به هم ریخته است. صحبت این است. تحلیل آنها این بود که چطور شوروی با شعارهای انقلابی اول بر سر کار آمده و بعد شعارها روی دستش مانده و خودش هم یک قدرت استکباری فاسد شده و حالا مانده که با شعارهای خود چه کار کنیم؟ ما 40، 50 سال از پرولتاریا و کارگران و محرومین گفتهایم. حالا با اینها چه کار کنیم؟ یک راه حلی به ذهنشان آمد که از «خورشچوف» شروع شد. زمان «گورباچوف» نتیجه داد. آن شعار این بود که بیاییم بگوییم ما میتوانیم انقلابی و در عین حال سازشکار باشیم. این دو با هم قابل جمع است. منتها اسم آن را انقلابی و سازشکار نگذاریم که بگویند این دو با هم تناقض دارند و یعنی چه که هم انقلابی باشیم و هم سازشکار باشیم. میگوید میتوان برای این استراتژی تئوری ساخت. ببینید شوروی چه شد. شاید بتوان این کار را برای جمهوری اسلامی هم کرد. چطور زاویهی حرکت یواش یواش عوض بشود و از مقابله به معامله برسد؟ از معامله به تعامل به مفهوم همکاری برسد؟ دشمن رقیب بشود و رقیب شریک بشود و شریک متحد بشود؟ بعد بگوییم شما هم متأسفانه در منطقه و در بخشهایی به قدرت رسیدهاید و حالا بیایید تا با همدیگر بخوریم. تا حالا ما میگفتیم میخواهیم شما را بخوریم و حالا معلوم شده که شما خوردنی نیستند و خودتان هم کسی هستید. حالا میگوییم بیایید تا با هم بخوریم. منطقه را با هم تقسیم کنیم. این خط آنهاست. همین الان اینطور است. این همان خطی بود که امام جلوی آن ایستاد و امروز رهبری جلوی آن ایستاده است. بله، مذاکره و گفتگو در مسائل خاص نه به خاطر این که با شما کنار بیاییم تا با هم بخوریم، بلکه برای این که تلاش کنیم تا احقاق حقوق بشود، چه در مسئلهی هستهای و چه در مسائل منطقه عیبی ندارد. صرف نشستن دور یک میز و حرف زدن برای ما هیچ وقت تابو نبوده است. منافاتی هم با مرگ بر آمریکا نباید داشته باشد. ما مرگ بر آمریکا هم میگوییم و گفتگو هم میکنیم. اما هدف حفظ و گسترش این انقلاب است. هدف بیرون کردن شما از منطقه است. این یک نوع است. آنها میخواهند این را به همان مدلی تبدیل کنند که با شوروی پیاده شد. آن مدل چه بود؟ منتها چون روسها و کمونیستها خودشان مادی بودند، خودشان هم از آن مدل استقبال کردند و برای آن ادبیات هم ساختند. آن مدل این بود که شعارهای ما به جای خودش باشد، اختلافات ایدئولوژیک ما به جای خودش باشد، همکاری و همسفرگی و رفاقت ما هم به جای خودش باشد. هر دو با هم باشد. دیدید چقدر قشنگ حل شد؟ هر دو با هم باشد. یعنی هم حفظ ایدئولوژی و شعارهای مبارزه و هم از آن طرف در کنار آن به اسم همزیستی و اعتماد متقابل و تنشزدایی با هم کار کنیم. یعنی در صحبتهای خود گاهی حرف بزنیم اما در عمل تمام این مسائل جداست. یعنی حساب عمل از نظر و شعار جداست. این کار اتفاق افتاد و من عین بحثها و عبارات آنها را خدمت شما عرض میکنم. اسم شعار جدید «همزیستی مسالمتآمیز» شد. قبلاً شعار چه بود؟ حرف «لنین» بود. «لنین» میگفت اجتنابناپذیری جنگها. شعار «لنین» این بود. میگفت اصلاً ماهیت سوسیالیزم و کمونیزم ذاتاً با ماهیت سرمایهداری غرب به هیچ وجه نمیتواند همکاری و همصحبتی کند. شعار ما این بود که جنگ ما با شما اجتنابناپذیر است. جنگ سوسیالیزم و سرمایهداری اجتنابناپذیر است. یعنی این جنگ ذاتاً باید انجام بشود و میشود. «استالین» هم گاهی از این حرفها میزد. به خصوص که زمان جنگ بینالملل بود. بعد از آن «استالین» جنایتهایی کرد. میدانید که میلیونها میلیون آدم را در خود شوروی و روسیه غیر از جنگ کشت. بعد از او اولین چراغ سیز در زمان «خورشچوف» داده شد که اصلاً این ادبیات را او مطرح کرد. حالا شعار او را عرض بکنم. اینها میخواهند این مدل را با انقلاب اسلامی هم پیاده کنند که بگویند شعارهای ما به جای خود باشند. اینها جزو آثار باستانی است. اینها روی دست ما مانده است. مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل است. ما به اینها عادت کردهایم و شما بپذیرید. این مثل آن است که ما عطسه و سرفه میکنیم. شما اینها را نشنیده بگیرید. فکر کنید ما سرفه کردهایم و عطسه زدهایم. به اینها گوش نکنید. بلکه نگاه کنید و ببینید در صحنه چه کار میکنیم. در صحنه ما با شما همکاری میکنیم. در مسئلهی اسرائیل، در مسئلهی منطقه، در مسائل مختلف بگویید شما چه میخواهید. ما با شما همکاری میکنیم به شرطی که سهم ما را هم بدهید. یعنی یک مرتبه تعارض به قماربازی تبدیل بشود. در قمار میگویند چه کسی برد و چه کسی باخت. معادلهی قوا بین این قماربازها یک وقتی طوری میشود که هیچ کدام از آنها نمیتوانند ببرند و دیگری ببازد. حالا آنجا با همدیگر تفاهم میکنند. متأسفانه اصطلاحات آنها را نمیدانم. یکی از دوستان عبارت آن را هم به من گفت ولی الان یادم رفت. قماربازها وقتی به یک مرحلهای میرسند که دیگر میفهمند هیچ کدام دیگری را بزنند یک کلمهای را به کار میبرند و آن عبارت به این معنی است که بگوییم هر دوی ما بردهایم. دیگر نه کسی باخت و نه کسی برد. آنجا میگویند از این به بعد بازی را ادامه ندهیم و یک بازی دیگر با یک شیوهی دیگر و با یک هدف دیگر به راه بیندازیم. مبارزه و جهاد که قماربازی نیست که یک جاهایی زور ما به هم نرسد و بگوییم حالا بیایید یک کاری بکنیم که هیچ کس از این صحنه بازنده بیرون نرود. اصلاً صحبت این است. بحث نبرد عدل و ظلم، حق و باطل، نبرد استکبار و ضد استکبار است و اینها که معامله و قماربازی نیست. شوروی و کمونیستها مادی و اهل قمار بودند. با آنها میشد قماربازی کنی و کردند. البته در این قمار خود کمونیستها و شوروی باختند و همه چیز آنها به باد فنا رفت. چون چرتکه انداختند و گفتند شعارهای ایدئولوژیک و لنینبازی را کنار بگذار و به واقعیت دنیا بچسب و بعد هم که آمدند در همان واقعیت شکست خوردند. نابود شدند و رفت. بزرگترین ارتش جهان را داشتند. به مریخ فضانورد میفرستادند. نصف جهان در کنترل کامل آنها بود. منتها چون خودشان هم مستکبر و مادی بودند وارد این قمارها شدند. پس این طرح که انقلاب اسلامی را وادار کنیم وارد یک قمار با ما بشود و تضاد و تعارض فکری و ایدئولوژیک و اجتماعی به رقابت تبدیل بشود و رقابت تبدیل به شراکت بشود و شراکت به اتحاد و همکاری تبدیل بشود. این را روی ما آزمایش میکنند. میگویند تا رهبری باشد امکان ندارد. باید منتظر بمانیم که هم مردم عوض بشوند. شاید بتوان با نسل بعد یک طور دیگری حرف زد. چون نسل قبل که آدم نشدند. شاید با نسل بتوان کار کرد و یکی هم این که با بخشی از کسانی که در حاکمیتها همیشه بودهاند و هستند و بعد از این هم خواهند بود بتوان کار کرد. شاید آنها حرف حساب بفهمند و حاضر بشوند به این که وارد قمار بشوند. شعار همزیستی مسالمتآمیز، تنشزدایی را دادند. یک وقتی از تنش میگوییم که تنش با ملتها و دولتهای دیگر است که ما با آنها کاری نداریم. اگر واقعاً تنشی هم هست بیخود است و حتماً باید تنشزدایی کرد. اما وقتی که شعار تنشزدایی را در برابر آمریکا به کار میبری خطرناک است. حتی یک بار واژهی تنش زدایی در کل صحبتهای امام و وصیتنامهی ایشان از اول تا آخر عمر ایشان نیامده است. اگر یک بار کسی این کلمه را در صحبتهای امام دیده بگوید. تنشزدایی یعنی بیایید دعواها را تمام کنیم. اینها سوء تفاهم بوده و بیا تا آنها را حل کنیم. با آمریکا بنشینیم و همهی مسائل را حل کنیم. این تنش زدایی است. امام چه زمانی این حرف را زده؟ رهبری چه زمانی چنین چیزی را گفته است؟ آخرین حرف امام در وصیتنامه را ببینید که چه میگوید. میگوید آمریکا به ذات تروریست دولتی است. به منافع آمریکا در سراسر جهان رحم نکنید. هستههای حزبالله در سراسر جهان تشکیل بشوند. سنگرهای کلیدی جهان را باید فتح بکنیم. اینها حرفهای امام است. چه زمانی تنشزدایی با آمریکا بوده است. بله، تنشزدایی با همسایگان و کشورهای مختلف تفاوت دارد و اگر سوء تفاهمی هست باید حتماً حل بشود. اصلاً دیوانه کسی است که بیخود تنش درست میکند تا با همه دعوا کند. مگر ما روانی هستیم که با همه دعوا کنیم؟ اینها میگویند انگلیس و آمریکا و فرانسه و اسرائیل جامعهی جهانی هستند و ایران با جامعهی جهانی مشکل دارد. کدام جامعهی جهانی را میگویید؟ شما با جامعهی جهانی مشکل دارید و تمام دنیا را به خاک و خون میکشید. این کتاب «چرخشهای یک ایدئولوژی» راجع به شوروی است و بحثی دارد تحت عنوان اینکه همزیستی کمونیزم با سرمایهداری چطور توجیه و تئوریزه شد. در حالی که اصل شعارهای اینها چیز دیگری بود. تز حاکم و تز لنینی جنگ اجتنابناپذیر بود. یعنی ما در سطح جهان باید با نظام سرمایهداری بجنگیم و نمیتوانیم نجنگیم. این شعار آنها بود. بعد دیدند این ایدئولوژی مادی اصلاً نمیتواند قمارباز نباشد. باید ملاحظهی منافع خود را بکنی. باید چرتکه بیندازی. چرتکهی فقط مادی بیندازید. چون حتماً باید چرتکه انداخت اما نه این که فقط چرتکهی مادی باشد. یک مرتبه «خورشچوف» آمد و گفت ما یک تفسیر و قرائت جدیدی از حرفهای «لنین» پیدا کردیم و مسئله حل شد. یافتم و یافتم. کشورهایی که نظامهای متفاوت اجتماعی و ایدئولوژیک دارند نه فقط میتوانند کنار همدیگر زندگی کنند بلکه باید کنار هم دوستانه همکاری و زندگی بکنند و از این به بعد شعار ما در رابطه با نظام سرمایهداری غرب این است که ما در کنار هم، با هم، با تحکیم اعتماد متقابل، دوستانه و بدون هیچ تهدیدی زندگی میکنیم. عادیسازی مناسبات، همکاری متقابل در منطقه و جهان، خط مشی کلی سیاست ما از این به بعد این است. بعد هم سخنرانی کرد و گفت همزیستی مسالمتآمیز اصل لنینی است. اصلاً «لنین» هیچ جا چنین حرفی نزده بود. مثل این که میگویند چنان چه که مقام معظم رهبری فرمودند و بعد شروع میکنند و حرفهای خودشان را میزنند. میگویند بله، همانطور که امام فرمودند و بعد ضد امام حرف میزنند. چنان که همین هفتهها بعضیها عین جملهی امام را خواندند و فقط اسم امام را نیاوردند و بعد گفتند این حرفها افراطی است. اسم امام را کنار گذاشتند و نگفتند اینها حرفهای امام است. گفتند یک فکر افراطی هم وجود دارد که افراطیها این را میگویند. آقا تکلیف خود را اول با امام روشن بکنید تا معلوم بشود. اگر ملاک افراطی بودن اینهاست تمام حرفهای افراطی درجه یک در حرفهای امام است. اگر شما یک عبارت افراطی آوردید که در صحبتهای امام نبود. البته افراطی از نظر اینها را میگویم. کسی که در وصیتنامهی خود میگوید شاه حسین یک دورهگرد است و میگوید فلان رئیس جمهور همآخور با اسرائیل است یعنی رژیمهای فاسد منطقه را یکی یکی اسم آورده و تندترین تعابیر را به کار میبرد. اینها دیپلماتیک است یا افراطی است؟ حتماً با این ملاکها افراطی میشود. اصل لنینی همزیستی مسالمتآمیز خط مشی کل سیاست خارجی کشور ما بود و هست. این یکی از جملههای کلیدی بود که بعد از اینها این چرخشها شروع شد. گفت وقتی ما از همزیستی با نظام سرمایهداری و آمریکا را میگوییم یک حرکت تاکتیکی نیست. صادقانه میگوییم. این اصل سیاست خارجی شوروی از این به بعد است. یک نمونه بود. بعد هم «خورشچوف» یک مقاله نوشت که هم در مجلههای آمریکایی و هم در خود شوروی همزمان منتشر شد. یک رسمی دارند که وقتی میخواهند بگویند یک تحولی اتفاق افتاد یکی از مقامات آنها یک مقاله میدهد و در روزنامههای کشور طرف مقابل و روزنامههای خودشان همزمان منتشر میشود. از این کارها در همین یکی، دو ماه اخیر هم کردند. حواس شما باشد که دو، سه بار کردند منتها دیدند اینجا اصلاً آنجاها نیست. اصلاً کسی نفهمید چه کسی مقاله نوشت. خیال کردند اگر یک مقاله اینجا بنویسند و آنجا هم بنویسند یک مرتبه زیر و رو میشود و همه میگویند چه شد؟ میگویند مسیر عوض شد. اصلاً هیچ کس نفهمید. الان شاید شما هم نفهمیده باشید که چنین مقالههایی نوشته شد که دورهی جدیدی آغاز شد. یعنی چه؟ این دورهی جدید با چه کسی و چه چیزی آغاز شد؟ ضمن این که در همان هستهای هم بنده مطمئن هستم که آمریکا به این برجام عمل نخواهد کرد. با شرطهایی که برای حفظ حقوق و عزت این کشور گذاشتند که کاملاً هم قانونی است و هم منطقی است ولی آنها اصلاً به دنبال حل مسئلهی هستهای نیستند. اینها بهانه است. همه چیز بهانه است. در 1959 همزمان در شوروی و کشورهای غرب و شرق و آمریکا مقاله نوشتند و بعد هم کمونیستها این را در کتابهای درسی ایدئولوژیک خود آوردند و گفتند ایدئولوژی امروز شوروی بر مبنای همزیستی با غرب و همکاری با غرب است. همهی اختلافات ما با مذاکره حل خواهد شد. چون شما یک وقتی با یک کسی مذاکره میکنید که اصل طرف درست است و سر یک مسئلهای با هم اختلاف دارید و میگویی سوء تفاهمها حل میشود. اما یک وقتی هست که یک نفر اصل وجودش استکباری است. تمام برنامههای او استکباری است. همین الان برای براندازی ما نقشه میکشد. وقتی میگویی تمام مسائل خود را با او حل میکنی یعنی چه؟ جز این که فکر میکنی کلاً هر چه بین ما و آمریکا بوده سوء تفاهم بوده است. سوء تفاهم با گفتگو حل میشود ولی ما با آمریکا سوء تفاهم نداریم. اتفاقاً تفاهم داریم. هم ما میدانیم تو چه میخواهی و هم تو میدانی ما چه میخواهیم. از این جهت کاملاً تفاهم داریم. منتها اگر ضربه بزنی ضربه میخوری. در این مورد خاص هم عیبی ندارد، به این شرطها گفتگو میکنیم. اینها منافات ندارد. اما سبکی که از آن طریق پیگیری میکنند. گفت اجزای سیاست جدید این است و باید در مورد انقلاب ایران هم این باشد. یک، چشمپوشی از مبارزهی نظامی به عنوان وسیلهی حل منازعه بین ما. یعنی باید از اینها تعهد بگیریم که هیچ جا در هیچ جای جهان در عرصهی نظامی با ما درگیر نشوند. حالا اگر بخواهیم با الان تطبیق بدهیم میخواهند از ما تعهد بگیرند. در همین مذاکرات هم گفتند که شما قضیهی سوریه، عراق، لبنان، افغانستان، غزه و یمن را باید واگذار کنید. این شرط اول همزیستی است. اصلاً مادی نگاه کنید و الهی نگاه نکنید. قدرتی که به دست تو آمده را واگذار کن. خب اگر همین قدرتها نبود که شما تا حالا حساب ما را رسیده بودید. منتها خودتان میدانید که اگر اینجا ضربه بزنید ده جای عالم ضربه میخورید. «اوباما» گفت مشکل ما با ایران این است که برای همه جا میتوانیم برای حمله برنامهریزی کنیم ولی با ایران نمیشود. چون به ایران یک ضربه میزنیم و میدانیم کجا ضربه زدهایم اما ده ضربه میخوریم و نمیدانیم از کجا ضربه خوردیم. این حرف «اوباما» بود. گفت اگر مستقیماً با ایران سر شوخی را باز کنیم، یعنی درگیر بشویم، نمیدانیم چه زمانی و از کجا، چه ضربهای خواهیم خورد. در هر جای دنیا ممکن است ضربه بخوریم. همین ترس باعث میشود که جلو نیایند. بعد از اسلامهراسی میگویند. منظور شما از اسلامهراسی چیست که میگویید اسلامهراسی را باید برداشت. اگر منظور شما از اسلامهراسی این است که ترس آمریکا و صهیونیستها و رژیمهای فاسد از انقلاب ما بریزد و دیگر از ما نترسند که اسلامهراسی نیست. این رفع اسلامهراسی نیست بلکه این خیانت است. امام در وصیتنامه و در بحثهای خود بارها میگوید که آمریکا باید از ما بترسد. امام میگوید آمریکا را هیچ جا راحت نگذارید. باید از ما بترسد. بله، اسلامهراسی آمریکا و اسرائیل چیز خوبی است و باید باشد. آنها باید بترسند. اما اسلامهراسی به این معنی که ملتهای دنیا و کشورهای بیطرف از ما بترسند، همان اسلامهراسی است که خود آمریکاییها و صهیونیستها و غربیها ایجاد کردند. اینها بیخود دنیا را از ما میترسانند. ما با دنیا چه مشکلی داریم؟ اسلامهراسی منفی را غرب ایجاد کرده و به آن دامن میزند. این اسلامهراسی بد است و باید حل بشود. اما اسلامهراسی خود مستکبرین عالم چیز خوبی است و باید باشد. یک عدهای به اسم اسلامهراسی یک میخواهند اسلامهراسی دو را حل کنند. دقت کنید. این هم از مغالطهها است. میگویند اسلامهراسی باید تمام بشود. بله، حتماً. از اول هم بیخود بوده است. توطئهی آنهاست. آنها دنیا را از اسلام میترسانند. حالا اسلامهراسی را برطرف کنیم. چطور؟ این که به آمریکا و اسرائیل نزدیک بشویم و بگوییم از ما نترسید. امام میگوید آمریکا باید از ما بترسد. این اسلامهراسی باید باشد. کفر باید از اسلام بترسد. اصلاً خداوند در قرآن میفرماید «ترهبون به عدو الله و عدوکم...»، ارهاب یعنی این که دشمن شما باید از شما بترسد. خداوند میفرماید «اعدوا لهم ما استطعتم من قوة...»، در همهی عرصهها قوی باشید و قوی و قویتر بشوید. در همهی عرصهها اعم از علم و سیاست و غیره قوی بشوید. بعد میفرماید «ترهبون به عدو الله و عدوکم...»، دشمن شما و دشمن خدا باید از شما بترسد. اگر نترسند به خانههای شما میآیند. باید بترسند. این اسلامهراسی خوب است. اسلامهراسی مستکبران لازم است. اسلامهراسی ملتها و دولتها و بقیهی دنیا و افکار عمومی دنیا توطئه است. این اسلامهراسی دو همان چیزی است که خود آمریکاییها و اسرائیلیها و صهیونیستها ایجاد کردند. خود شما آن را ایجاد کردید. ما چطور آن را برطرف کنیم؟ مگر رسانه داشته باشیم و بتوانیم با دنیا حرف بزنیم. اجازه ندهید این دو مورد را با هم قاطی کنند. بعضیها به اسم این که با اسلامهراسی ملتها میخواهیم مبارزه کنیم میآیند و با اسلامهراسی قدرتها و استکبار مبارزه میکنند. گفتند ما تفاهم متقابل خواهیم داشت و تا حالا سوء تفاهم داشتهایم. اینها عین عبارات آنهاست. اعتماد متقابل باید باشد. تا حالا دیوار بیاعتمادی بلند بوده و ما باید از روی این دیوار بپریم. حالا تو میدانی اصلاً پشت این دیوار چه خبر است؟ چطور میخواهی بپری؟ چرا او نپرد و تو بپری؟ بعد اگر از این دیوار بپری ممکن است یک وقت از آن طرف به فاضلاب بیفتی. یک وقت دیدی پشت دیوار فاضلاب بود و افتادی و با کله داخل آن رفتی. گفتند از روی دیوار بیاعتمادی بپریم. اصلاً مگر مشکل ما با آمریکا مشکل اعتماد متقابل بوده است؟ ما به چه چیزی بیاعتماد هستیم و او به چه چیزی بیاعتماد است؟ مثل این که در میدان کشتی بگویند من به تو اعتماد ندارم. اگر میخواهی به تو اعتماد کنم وا بده و هیچ کاری نکن و اجازه بده من یک زیر خم از تو بگیرم و تو را بلند کنم و به زمین بزنم. وقتی پشت تو به خاک رسید من به تو اعتماد دارم. بین ما و آمریکا بیاعتمادی است. بین ما و آمریکا دشمنی است. بیاعتمادی نیست. چون وقتی از بیاعتمادی و سوء تفاهم و اسلامهراسی گفتی و همیشه یکی بحث پیروزی و یکی بحث شکست بوده و حالا بخواهیم وارد قمار بشویم و یک کاری بکنیم که بگوییم هر دوی ما برنده هستیم کلاً ماهیت مسئله عوض میشود. انگار دو قدرت مادی بر سر بقای خودشان با هم دعوا دارند. مثل آمریکا و شوروی میشود. مگر انقلاب ما مثل شوروی است؟ مگر تو حق داری امام را با «لنین» مقایسه کنی؟ این انقلاب الهی است. امام در وصیتنامهی خود میگوید اگر یادتان برود که این انقلاب الهی است قافیه را خواهید باخت. امام میگوید این انقلاب، انقلاب بشری نبود. ما انقلاب نکردیم، خدا انقلاب کرد. اگر خدا را از این محاسبات کنار گذاشتی و به قماربازی و اعتماد متقابل به کفر و استکبار رفتی قافیه را به لحاظ مادی هم خواهی باخت. رعایت متقابل منافع یکدیگر، عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر هم یکی از شروط بود. حالا جالب است که آمریکا از آن طرف دنیا میگوید ایران در عراق و سوریه و افغانستان که میآید در امور داخلی ما دخالت کرده است. خودش از آن طرف دنیا آمده و این کشورها را اشغال میکند و اینها دخالت در امور داخلی نیست. اشغال جزو دخالت نیست. میگوید ما میآییم شرق شما و افغانستان را اشغال میکنیم، این طرف هم عراق را اشغال میکنیم، اینها که دخالت نیست. ولی شما اگر کوچکترین کاری بکنید در امور دیگران دخالت کردهاید. افغانستان و عراق جزو مایملک آمریکا و انگلیس هستند و ما اگر در آنجا دخالت بکنیم در امور داخلی آمریکا و انگلیس دخالت کردهایم. مثل زمان مشروطه و زمان قاجار که انگلیس شرق و هند را گرفته بود و رسماً در مکاتبات وزارت خارجهی ایران آن موقع نوشته و میگوید امیدواریم همسایگان خوبی باشیم و همسایهها در امور همدیگر دخالت نکند. یعنی انگلیس همسایهی ما شده بوده است. برای چه؟ برای این که هند و پاکستان را گرفته بود و از پایین هم کشورهای عربی منطقه را گرفت و بعد هم بحرین را از ما گرفته بودند. اینها همسایهی ما شده بودند. گفتند دو همسایهی خوب باشیم. یعنی ما پذیرفتیم که انگلیس همسایهی ماست. حالا هم میگویند در امور داخلی یکدیگر دخالت نکنیم، به همه احترام بگذاریم، به حاکمیت و تمامیت ارضی احترام بگذاریم. چون کشورهای این منطقه کلاً جزو تمامیت ارضی آمریکا هستند. حالا سوال این شد که طبق آن حرفها و شعارهایی که کمونیستها میدادند و میگفتند با نظام سرمایهداری نبرد ایدئولوژیک بکنیم چطور با همزیستی و همکاری و این که هر دوی ما در قمار یک سهم برنده داشته باشیم، چه شد؟ این را چطور حل میکنیم؟ بین خود کمونیستهای جهان چطور حل میکنیم؟ چون کمونیستها همه جای دنیا با شعار انقلابیگری کمونیست شده بودند. در همین ایران هم بچه مسلمانهای ما نمیدانستند که اسلام جوهر انقلابی دارد. تحت تأثیر شعارهای انقلابی کمونیزم رفته بودند و کمونیست شده بودند. آنهایی که سن بیشتری دارند یادشان هستند. چقدر بچه مسلمانها کمونیست و مارکسیست شدند فقط به خاطر روح مبارزه با ظلم و سرمایهداری و دفاع از زحمتکشان و نه این که واقعاً بفهمند مارکسیزم و کمونیزم به لحاظ فلسفی چیست و خدا هست و یا نیست. اصلاً به خدا کاری نداشتند. میخواهد باشد و میخواهد نباشد. و لذا وقتی که پرچم امام بالا رفت قضیه عکس شد. خیلی جاهای دنیا و حتی داخل چپها زیر سایهی اسلام آمدند. همین حزبالله لبنان از جامعهای بیرون آمد که اکثر چریکهای اکثر گروههای چپ در لبنان قبل از انقلاب بچه شیعهها بودند. گروههای چپ و راست از شیعه سرباز میگرفتند. بچههای شیعه در خیابانها همدیگر را میکشتند. منتها یک عده عضو فلان گروه چپ و یک عده عضو فلان گروه راست بودند. حتی سرباز گروههای مسیحی بچه شیعهها بودند. بعد انقلاب یک مرتبه از همین جامعه و از دل همین جامعهی شیعهی بیهویت بزرگترین هویت انقلابی شیعی اسلامی آمد که اصلاً افتخاری برای اسلام و تشیع شد و اصلاً مسیر جهان عرب و مسیر کل جهان اسلام را عوض کرد. این هم از برکات انقلاب اسلامی بود. حالا یک چنین حرکت عظیم معنوی که سرنوشت دنیا را تغییر داده را میخواهند به این بازیها بکشند و متأسفانه یک عدهای هم بازی خوردهاند و میخورند. صحبت این شد که حالا اگر ما حرف خود را عوض کنیم و در کنگرهی جهانی احزاب کمونیست جهان این حرفها را بزنیم با این بچهها و جوانهایی که تحت شعارهای انقلابی به ما ملحق شدند چه کار کنیم؟ گفتند باید اینها را فریب بدهیم. «خورشچف» آمد و گفت ما دو بحث داریم. یکی همزیستی است و یکی هم ایدئولوژی است. جداست. تفکیک ایدئولوژی از سیاست، اقتصاد، روابط بینالملل و همزیستی است. آنجا میگوییم همزیستی و همکاری با سرمایهداری و آمریکا و غرب باشد و اینجا هم در جلسات حزبی و سخنرانیها همان شعارهای خودمان را میدهیم. عیبی نداریم. فعلاً این مرحلهی گذار باشد تا به مرحلهی سوم برسد که کم کم این شعارها را هم عوض کنیم و بگوییم ما را به خیر و شما را به سلامت و دیگر بس است و این شعارها کلاً تاریخ مصرف داشت. گفت بگوییم ما خواهان همزیستی مسالمتآمیز و حتی رقابت اقتصادی با نظام سرمایهداری هستیم اما یک وقت خدای ناکرده فکر نکنید که ما از نبرد ایدئولوژیک خود کوتاه آمدهایم. نه، آن نبرد در ذهن آدمها ادامه خواهد یافت. در ذهنها آن نبرد را ادامه میدهیم. فعلاً در کتابها و صحبتها و کنگرههای حزب همان حرفها را میزنیم. آن نبرد سر جای خودش است. ما باید بگوییم که غرب با مردم خصلت دشمنی دارد و نظام سرمایهداری ماهیت ارتجاعی دارد و اینها را فعلاً میگوییم. اما در صحنهی عمل چه؟ مردم صحنهی عمل در کنار رفع سوء تفاهمها و ایجاد اعتماد متقابل همکاری و همزیستی مسالمتآمیز انجام میدهیم. در جلسات حزبی و کتابهای خود نبرد ایدئولوژیک ادامه دارد. حتی «خورشچوف» آمد و گفت آتشبس ایدئولوژیک همان قدر محال است که سازش نور و ظلمت محال است. حالا همین کسی که دارد بزرگترین معاملهها را میکند. اصلاً بخشی از دنیا که در دست کمونیستها بود را به دست غربیها داد و گفت این هم برای شما باشد و به جای این فلان جا فلان کار را کنید. یعنی یک مرتبه به وادی تجارت رفت. دقت کنید. ما دو تیپ گفتگو و مذاکره داریم. یک گفتگویی که از درون آن تجارت و بعد خیانت بیرون میآید. تجارت با دشمن است. یک گفتگویی هم داریم که این گفتگو واقعاً به مفهوم تداوم نبرد است. دیپلماسی خاتمهی جنگ است یا ادامهی جنگ است؟ دیپلماسی انقلاب ادامهی مبارزه است. اما یک کسانی همین زمان همزمان از یک دیپلماسی حرف میزنند که آن دیپلماسی پایان مبارزه است. باید این دو مورد را از هم تفکیک کنیم. گفتند ما از کنار هم زیستن مسالمتآمیز کشورهایی که نظامهای گوناگون اجتماعی دارند اما در قلمروی دولتی و بینالملل و دیپلماتیک همکاری میکنیم و از آن طرف نبرد ایدئولوژیک را ادامه میدهیم. پس این ادامهی نبرد ایدئولوژیک به چه دردی میخورد؟ اصلاً یعنی چه؟ نبرد ایدئولوژیک یعنی چه؟ مگر حرف برای حرف است؟ مگر ما حرف میزنیم برای این که حرف زده باشیم؟ حرف و نظر باید مقدمه و جهتبخش به عمل باشد. سوال این است که آیا تضادی بین این دو وجود ندارد؟ آیا میشود به نحو مسالمتآمیز در قلمروی دیپلماتیک همزیستی کنیم و در عین حال نبردهای ایدئولوژیک را ادامه بدهیم؟ از اینجا به بعد بود که اینها بر سر دوراهی رسیدند و تا زمان «گورباچوف» این دوگانگی را حفظ کردند و در زمان «گورباچوف» دیگر وا داد و گفت ما غلط کردیم. بعد هم دائم به غرب پیام داد که اصلاً کمونیزم اشتباه بود و ما یک قرائت دیگری را از کمونیزم ارائه میدهیم. امام به «گورباچوف» چه نامهای نوشت؟ گفت نادان اینها به تو درب باغ سبز نشان میدهند. مشکل شما در کفر و استکبار شماست. مشکل شما اقتصادی نیست. اگر آن مشکل اصلی را حل میکردی و حل کنی این مشکل اقتصادی تو هم حل میشود. اینها به شما درب باغ سبز نشان میدهند. اگر شما بر سر حرفهای مادی خود که بنیاداً غلط بود میایستادید ولی ایدئولوژی خود را اصلاح میکردید اینطور نمیشد. گفت به جای این که شما به کشورهای سرمایهداری بروید و گدایی بکنید ایدئولوگهای خود را به اینجا بفرستید تا ما به آنها بگوییم که مشکل شما چیست. یک بحث دیگری دارند که میگویند نه فقط جریانهای ضد آمریکای آنها این حرفها را میزنند، حتی جریان به اصطلاح غربگرایی هم که بین جهان اسلام هست امروز به ما چنان بیاعتماد شدهاند که حتی آنهایی که کتاب مینویسند علیه ما حرف میزنند. مثال آورده است. اسم یک خانم و اسم چند نفر را آورده و میگوید اینها در کشورهای خودشان نه به نام بنیادگرا که به نام غربگرا شناخته میشوند و لیکن حرفهایی که میزنند نهایتاً این است. بعد نمونه میآورد. میگوید خانمی به نام «مرنیسی» که یک زن غربگراست و ما او را در کشورهای عربی لیبرال و مدرن تلقی میکنیم کتابی نوشته است. اینقدر جریان انقلابی ضد غرب بعد از انقلاب ایران در جهان اسلام قوی شده که حتی غربگراهای آنها هم دیگر جرئت نمیکنند از ما تعریف کنند و آنها هم نقد میکنند. مثلاً این عبارت این کتاب را ببینید. غرب امروز نظامیگرا، امپریالیست، سرکوبگر ملتهای دیگر از طریق اعمال وحشت و ترور است. این تعریف یک غربگرا و یک لیبرال راجع به ماست. میگوید ببینید ما چقدر در کشورهای اسلامی و عربی بعد از انقلاب اسلامی ایران بد نام شدهایم. فردگرایی را منشأ همهی گرفتاریها و خشونتها و فسادها دانسته است. در حالی که فردگرایی یک شعار لیبرال روشنفکری حساب میشده است. حتی غربگراها میگویند غرب به تنهایی تصمیم میگیرد که از ماهوارههای خود برای آموزش ملتهای عرب استفاده کند، یعنی فرهنگسازی کند، یا این که از ماهوارهها برای پرتاب بمب استفاده کند و هر دو با یک هدف صورت میگیرد. غرب تواناییهای ما را از بین میبرد و زندگی ما را با محصولات صادراتی و فیلمهای سینماییاش که بر امواج سوار هستند مورد هجوم قرار میدهد. غرب میخواهد ما را خرد کند. به بازارهای ما و اقتصاد ما حمله میکند. منافع ما را غارت میکند و در اختیار دارد و جنگ نشان داد که برداشت ما از غرب صحت دارد. این اسناد اتاق فکرهای استراتژی سیاست خارجی آمریکا است. میگوید انقلاب ایران کاری کرده که لیبرالها اینطور حرف میزند. دیگر کسی جرئت نمیکند صریحاً از آمریکا دفاع کند. اینقدر ما منفور شدهایم. در حالی که میگوید آمریکا تا قبل از انقلاب ایران به عنوان یک کشور مترقی طرفدار حقوق بشر در دنیا مطرح بود و حتی خود ایرانیها زمانی که رضا خان رفت خوشحال بودند که آمریکاییها آمدهاند. میگوید آنها با انگلیس مشکل داشتند چون از انگلیس خاطرات استعماری داشتند ولی از آمریکا راضی بودند. حتی ملیون آنها مثل دکتر مصدق به آمریکا احترام میگذاشتند و میگفتند انگلیس فاسد است ولی میتوان به آمریکا احترام گذاشت. هنوز مزهی آمریکایی در ایران را نچشیده بودند. چون بعد از 28 مرداد فهمیدند آمریکا چه کسی است. ایرانیها که نمیدانستند آمریکاییها چه کسانی هستند. از 32 به بعد فهمیدند که آمریکاییها سر کار آمدند. تا آن موقع انگلیسیها را میشناختند، روسها را میشناختند، آمریکاییها را نمیشناختند. میگوید امروز ما منفورترین افراد در تمام جهان اسلام شدهایم. غرب قدرتش را از طریق پژوهشهای نظامی به دست آورد و بعد از طریق محصولات نظامی خود بر کشورهای توسعه نیافته و مشتریان منفعلش حاکم شد. بعد همین خانم پیشنهاد کرده است. خب منظور این که اسلام بنیادگرای آیتالله خمینی که نیست. این همان اسلام لیبرال را میگوید. ولی ببینید همین هم چه میگوید. میگوید اسلام برای آزادسازی خود از سلطهی غرب باید مهندسان و دانشمندان مسلمان تربیت کند و سلاحهای خودش را بسازد. میگوید وقتی یک لیبرال طرفدار غرب در کشورهای اسلامی و عربی اینطور حرف میزند نکند که منظورش بمب اتم باشد. میگوید باید خود را از اتکای نظامی به غرب رها کنیم. بعد زیرش مینویسد فراموش نکنید که این دیدگاه را یک آیتالله معمم با ریشهای بلند بیان نکرده است. یک خانم دانشگاهی بیحجاب به عنوان یک نویسندهی سکولار و غربگرا این حرفها را میزند. ما قافیه را میبازیم. در ادامه توضیح میدهد و میگوید تا جایی که درگیری جنوب جنوب است، یعنی دعوا بین خود مسلمین و اعراب باشد ما باید به آنها کمک تسلیحاتی بکنیم. از لحظهای که به درگیری جنوب و شمال تبدیل میشود، یعنی فقیر و سرمایهدار، جهان تحت ستم با جهان ما، از آن لحظه به بعد باید چنان مراقب باشیم که اینها نفس نکشند. میگوید کشوری که به طور خاص خطرناک است ایران است. هر پیشرفتی که ایران در حوزهی نظامی بکند خطری برای ماست. اما بقیهی کشورهای عربی که حکومتهای وابسته دارند هر چه سلاح میخواهند بدهید. حتی اگر نمیخواهند هم به آنها بدهید. چون مطمئن هستیم اینها سلاحهای خود را علیه ما به کار نمیبرند بلکه آنها را علیه خود مسلمین به کار میبرند. یعنی استراتژی دو شاخه است. انقلاب اسلامی نباید به لحاظ نظامی قوی بشود اما تا میتوانی به کشورهای دیگر در منطقه اسلحه بریز و بپاش. مثل نقل و نبات بر سر آنها اسلحه بریز. الان میلیاردها دلار اسلحه در عراق و سوریه و یمن ریختهاند. برای چه؟ میگوید برای این که اینها علیه خودشان به کار میبرند.
اینکه دولت در ظاهر یک چیزی میگوید اما در باطن کار دیگری میکند، چه کسی این خطوط را ترسیم میکند؟
اگر سوال شما ناظر به عرایض بنده هست منظور من به طور مصداقی افراد خاصی نبود. من راجع به این دو خط فکری صحبت کردم که امام از همان اول میگوید. اسناد لانهی جاسوسی را ببینید. در اسناد لانه میگویند برای ما کمونیست، آخوند، مرجع، چپ، راست، ملیگرا، قومیتگرا، مذهبی و غیر مذهبی فرقی نمیکند. ما همهی اینها را جمع میکنیم و یک خطی به نام خط میانه، خط سازش با آمریکا، ارتباط با آمریکا و در برابر این یک خط افراطیون است. اصلاً عین عبارت این است. در اسناد لانه بارها و بارها گفته شده است که در ایران دو خط هست. ما اصلاً چپ و راست و مذهبی و غیر مذهبی و آخوند و روشنفکر و اینها را قبول نداریم. در اسناد لانه آمده که در ایران دو خط واقعی هست. یکی خط میانهروها، عقلا، طرفداران رابطه و همکاری با آمریکاست و یکی خط افراطیون به رهبری شخص خمینی است. اما اگر سوال شما ناظر به عرایض بنده نیست و خودتان یک سوال مستقل میکنید باید بگویم که ما در تمام دورهها این مسائل را داشتهایم. در شرایط مختلف، یک جاهایی که یا توان ندارند یا عقیده ندارند، یا نمیخواهند و یا نمیتوانند صریحاً نمیگویند نه. حرفهای ما را میزنند و کارهای خودشان را میکنند. اما این که بتوان اسم اینها را خیانت گذاشت یا نه، به نظر من هنوز زود است. اگر یک اتفاقاتی بدی افتاد میتوان اسم آن را خیانت گذاشت. ولی الان اینها خیانت نیست.
با توجه به طغیان کور سلفی و فعالیت قوی غرب و سردمداران وهابی و نبود آموزش کافی اعتقادی و جریانسازی علوی بین دانشجویان و دانشآموزان ایرانی و رشد جمعیت آیندهی تفکر انقلابی چگونه ارزیابی میشود؟
اولاً روی مسئلهی جمعیت و این چیزها حساب نکنید. الان کشورهایی هستند که جمعیت شیعه ندارند ولی بهترین یاوران انقلاب اسلامی هستند. اهل سنت ایران جزو بهترین جوامع اهل سنت در جهان هستند. این را کسی میفهمد که در کشورهای مختلف بوده است. اغلب قریب به اتفاق اهل سنت ایران مردم واقعاً شریف و متدین و اهل مسالمت هستند. اینها اگر میخواستند تحریک بشوند با این همه فتنههایی که در منطقه به راه افتاده باید تحریک میشدند و الان باید در ایران ده جنگ داخلی به راه میافتاد. چرا نیفتاده است؟ برای این که اغلب اهل سنت ایران بیدار و آگاه و متدین هستند و میفهمند اینها صدمه به اسلام و صدمه به خودشان و صدمه به ماست و الا از اسناد لانهی جاسوسی از سی و چند سال پیش بحث طرح راه انداختن جنگ شیعه و سنی در ایران هست. بروید و در اسناد لانه ببینید. چرا تمام جهان اسلام را به جبههی جنگ شیعه و سنی و مذاهب تبدیل کردند ولی در ایران نتوانستند این کار را بکنند؟ برای این است که اهل سنت ایران، علمای آنها، مردم آنها هم متدین هستند و هم آگاه هستند. لذا مسابقهی جمعیتی که بخواهیم بگوییم مواظب باشید کم نشویم را ملاک قرار ندهید. البته این خودش جداگانه یک بحثی است. نباید جامعهی ما مثل جوامع غربی بشود. نه افراط باشد و نه تفریط باشد. نه این که یک خانه 20 بچه داشته باشد و نه این که یک خانه یک بچه یا بدون بچه باشد. هر دوی اینها غلط است. باید تعادل داشت. الان به سمتی میرویم که تا 10، 20 سال دیگر همهی مهد کودکهای ما خانهی سالمندان میشود. این هم غلط است. ولی از آن طرف صرف جمعیت دلیل نمیشود. ما یک عالم شیعهی انگلیسی داریم که برای اسلام و تشیع خطرناکترین آدمها هستند. اسم آنها هم شیعه است و در شناسنامهی آنها هم آمده که شیعه هستند. به شناسنامه نگاه نکنید. منافقین مگر شیعه نبودند. مگر اغلب بچههای گروههای تروریستی داخل خود کشور که میجنگیدند همین بچههای شیعه نبودند که از همین شهرها میرفتند؟ مگر هاشمینژاد را بچه شیعه نکشت؟ بهشتی و مطهری را چه کسی کشته است؟ مگر اینها بچهی وهابی بودهاند؟ بچه شیعه بودهاند. ما باید به طور جداگانه هم برنامهی جمعیتی و هم برنامهی تربیتی داشته باشیم. حساب این سواست.
آیا ظهور داعش آنتیبیوتیک وحدت جهان اسلام است؟
ببینید ظهور داعش یک زمینهای داشت و آن این که روح انقلابی اسلامی بعد از انقلاب ما بیدار و بلکه منفجر شد. یک مرتبه دیدند که هم غرب لیبرال و رژیمهای منطقه که همه سکولار و دیکتاتور بودند و هم کمونیستهای شرق اتفاق دارند که دین سیاسی نیست و سیاست دینی نخواهد شد و به خصوص کار اسلام دیگر تمام است. یک مرتبه امام و انقلاب ما آمد در ایرانی که آمریکا میگفت ما دو پایگاه محکم داریم و با این دو پایگاه جهان اسلام را کنترل میکنیم که یکی ایران و یکی اسرائیل بود، حتی در بعضی از تحلیلهای آنها این بود که اگر لازم شد از اسرائیل بگذریم از ایران نمیگذریم. هم به خاطر نفت و حساسیتهای منطقهای که داشت و هم به خاطر این که همسایهی شوروی بود. یک چنین پایگاه قطعی را از دست دادند. به دست آخوند و مرجع و مردم مسجدی و کف خیابان هم از دست دادند. این موج رفت و به حدی رسید که همهی ادیان ریزش کرد و اسلام رویش کرد. درون اسلام همهی مذاهب یا ریزش یا رویش کند و تشیع رویش سریع داشت. در لبنان توفیق شد و یک جلسهای بعد از جنگ 33 روزه داشتیم. گفتم چطور شد این اسلامگراهای سنی و اخوانیها که با ما بودند یک مرتبه سر قضیهی سوریه به این شکل درآمد و راه حل چیست؟ ما از یک طرف اگر به سوریه و عراق کمک نکنیم معلوم است چه میشود. سوریه به دست رژیمهای فاسد منطقه و غرب میافتد و صف جلوی آن هم یک مشت احمق و تکفیری به راه میافتند و اولاً ریشهی حزبالله و جهاد اسلامی را در لبنان و فلسطین میزنند و رابطه را قطع میکنند، سوریه را بیتفاوت باقی نمیگذارند و به یک پایگاه ضد ما تبدیل میکنند. بعد در عراق و بعد هم همین درگیریهای سوریه به ایران میآید و اتفاق میافتد. این هست. ما مجبور بودیم به این درگیری وارد بشویم. اما صدمات آن را چه کار کنیم؟ دشمن منطقه و بیداری اسلامی را به جنگ مذهبی تبدیل کرد. آن را چه کار کنیم؟ ایشان گفت واقعیت این است که مشکل اصلی همین است ولی این را بدان که همه بر سر این نبود که ما در سوریه آمدیم و وارد عمل شدیم که اگر نمیشدیم این اتفاق نمیافتاد. مسئلهی دیگری هم بود و آن هم این که رشد سریع انقلاب اسلامی و روح اسلامی با روح شیعی را اینها دیدند. به حدی که میگفت همین «قرزاوی» آخوند اخوانیها، همین آدمی که بعد از جنگ 33 روزه پیغام میداد و میگفت هر جا بروید ما در خدمت هستیم، ما در رکاب هستیم و شما صف اول اسلام هستید، رهبر اخوان المسلمین و رهبر آن موقع اخوان مصر گفت ما میخواهیم ده هزار مجاهد را به کنار حزبالله بفرستیم تا زیر پرچم حزبالله با اسرائیل بجنگند، همینها حالا این طرف و آن طرف ما را تکفیر میکنند و علیه ما صحبت میکنند و جهان اهل سنت را علیه ما تحریک میکنند. علت چیست؟ ایشان میگفت علت اقبال وسیع جوانان سنی به تشیع است. میگفت بعد از جنگ 33 روزه هزاران هزار جوان اهل سنت در مصر، لبنان و کشورهای مختلف رسماً شیعه شدند. حتی پسر خود همین «قرزاوی» یک دیوان شعر در مدح حزبالله نوشت که این تا حدی عصبانی شد که وقتی هنوز «مورصی» حضور داشت و به مصر رفت، رفقای سابق و شاگردان خود را برای جلسه دعوت کرد و دید تقریباً نصف آنها نیامدند. میگفت فلانی کجاست؟ میگفتند شیعه شده است. میپرسید فلانی کجاست؟ میگفتند شیعه شده است. میپرسید فلانی کجاست؟ میگفتند شیعه شده است. میگفت اینقدر عصبانی شد که ظرف آب را بر زمین کوبید و شکست و گفت فتنهی بزرگ الان این است و اسرائیل نیست. این فتنه بدتر از اسرائیل شده است. میگفت اصل قضیه این است. خب این موج آمد. داعش و القاعده را از روی ما کپیبرداری کردند و یکی از اهداف آنها این بود که جوانان اهل سنت به سمت ما نیایند. بگویند ما یک خندقی به نام خندق مذهب داریم. اصلاً آل سعود و وهابیت را انگلیس و بعد آمریکا و بعد غرب با دو، سه هدف نگه داشتهاند. یک اینکه به اسم تکفیر اجازه ندهد وحدت و تقریب مذاهب در جهان اسلام اتفاق بیفتد. این هدف اول آنهاست. نان آن را هم میخورند. صد سال است که نان این را میخورند. دوم این که از طریق اینها نفت و انرژی جهان را در اختیار داشته باشند. سوم این که مرکز جهان اسلام که مکه و مدینه است دست اینها باشد. یعنی اینها سخنگویان و رهبران جهان اسلام وهابی تکفیری باشند. به این دلیل بود. این که فرمودید ظهور داعش وحدت جهان اسلام را هدف گرفته درست است و حتماً یک مورد هم همین است.
و السلام علیکم و رحمت الله.
هشتگهای موضوعی